
نگاه می کنم از دو پلک چشمانی سیاه
ماه شناور در آب جمع شده خیابان
پنجره های نیمه باز ، چشمان اشک بار
قدم های تازه خستگی ، پاهای كوچك لخت باران
شب است ... قدم زدن با پاهای لخت خستگی
طراوت قلب های نم دار، كفش های آویزان بر دوش تنهایی
مروارید خیس ز باران بر روی پلك های خیس
ساعت ، روبروی میدان .. بوی طراوت جاری لحظه
خیابان های تنهایی ... تنهایی های خیابان
قدم زدن ... همچنان خیس ...
هنوز باران می بارد ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر