۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

روزنه




دست نوشته های ایمان خاک

به رنگ غربت چشمان پاک

اینجا

واژه ها مصلوبند

و

قناری کوچک زیر شیروانی سوراخ شده

بال های خود را خیس نوک میزند

هر چند باران خشک است

اما

ستاره های خوشبختی

هنوز سوسوی کمی دارند


دست نوشته های تنگ و نا تنگ ذهن

به سراغمان اگر می آیند

هنوز از ته مانده های عشق می گویند

عشق به خواندن،عشق به نوشتن

قصه های قدیمی و اصیل را زمزمه کردن

و به یاد آن عشق هاگریستن


حتی بر روی صندلی ای که

هیچکس به آن تکیه نداده

تا با تو در بخشی از داستان

به رویای شیرین ستاره ها فرو رود


تنها بودن یا نبودن

عاشق شدن یا نشدن

هر چه هست مسئله ای نیست

گاه می شود بی فکر به آن خوابید

و

گاه با فکر آن بیدار می شوی


اما هنوز ما

مصلوب واژه های خشک جوهر دان ذهنیم

اگر چه در جای تنگ و کوچک ذهن

بال های فکر را وسعت می بخشیم


هنوز خدا روزنه ای را باقی گذاشته

تا نور ،هوا، باران

قطره قطره

چکه چکه

به ذهنمان برسد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر