۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

تا خواستیم



تا خواستیم ، خدا را ببینیم تا خواستیم ، خدا را ببینیم

خدا را در دیدار آسمان یا خاکی بر زمین نشانمان دادند

تا خواستیم ، از خدا گله کنیم

خدا را در قلبمان نشانه گذاشتند که ای .. خاموش ، خدا قهار است

تا خواستیم ، نگین آسمان را با اشک بشوییم

اشک را خشکاندند که وای بر تو اشک قدرت از جای دگر دارد

تا خواستیم، از خود بگوییم

گوشی را همراه خود ندیدیم و قلبی با ما ...

تا خواستیم تنهایی را به یاد بسپاریم

دوستی های فریبنده و ظاهری را نشانمان دادند

تا خواستیم ، بتازیم بر سرنوشت شوم

گفتند سرنوشت غدار است

دگر خواستن یادواره را پاسخ نمی داد

آری خواستن شاید .. خواستن شاید بر قوس ماه آویزان مانده خشکاندند که وای بر تو اشک قدرت از جای دگر دارد

تا خواستیم، از خود بگوییم

گوشی را همراه خود ندیدیم و قلبی با ما ...

تا خواستیم تنهایی را به یاد بسپاریم

دوستی های فریبنده و ظاهری را نشانمان دادند

تا خواستیم ، بتازیم بر سرنوشت شوم

گفتند سرنوشت غدار است

دگر خواستن یادواره را پاسخ نمی داد

آری خواستن شاید .. خواستن شاید بر قوس ماه آویزان مانده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر