آن سان که غربت ، دل را به سنگواره های تنهایی میخ زد
میخ بر پیشانی ماه نشست ، که عکس درخت خشکی چکیده باشد
که از آن ، غروب خورشید بر انتهای دریا نمایان بود
نور طلایی خورشید بر نیمکت خالی
آه .... هنوز بر روی آن نشسته
تنها .... تنها ....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر