۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

ای کاش در سحرگاه نوری بود...

















ای کاش در سحرگاه نوری بود

که خسته ترین باور تنهائیم را در تنگ ترین جام زندگی جای میداد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر