۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

ردپا



















شب بود و سردی هوا

نم نم برف تو تموم کوچه ها


خروس خونو و

صدای اذان میاد

تو گوش لحظه های من

باز صدای باز می یاد


حجم من و

تن نرم و

سپیدی برف قشنگ


ردپای من و

صدای نرم و

تازگی برف قشنگ


یه رد تازه

توی برف کوچه

تنها ردیه که

توی لحظه مونده


برگشتن بود و

غروب لحظه

یه چیزایی رو

هر لحظه میگه


برف شل کوچه

ردپاهای تازه

ردپای تو رو

توشون کم میاره


یه مسافر به من میگه

ردپای تو

جا رو ردپای من میذاره


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر