۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

دوباره


دوباره باز یه هیچکس

دوباره باز یه بی کس

دوباره باز یه قصه

یه قصه واقعی

تو خیالت بمونه

که این یک رویا نیست

دوباره باز یه عاشق

دوباره باز یه گیتار

که داره باز میزنه

با کمونچه و تار

دوباره باز یه خسته

با یه دل شکسته

دنبال اون میگرده

دنبال یه عشق کهنه

دوباره باز یه کوچه

یه کوچه عاشقی

که معشوقش گم شده

تو کوچه ی قدیمی

دوباره باز یه عاشق

دوباره باز یه معشوق

دوباره باز ندیدن و

دلتنگی های معشوق

دوباره باز گشتن و

اما اونو ندیدن

تو کوچه های شب

سایه ی دیو و دیدن

دوباره باز یه جنگ و

دوباره باز یه مردی

تو کوچه های سنگی

با آدمای رنگی

دوباره باز هیچ کس شدن

دوباره بی کس شدن

به خاطر معشوق

دوباره در به در شدن

دوباره زخم خوردن از کینه دشمنان

به خاطر عشقش که نباشضه یه گناه

برای حفظ اون عشق پاک

عاشق دوباره رفت توی خاک

حالا دیگه معشوق نداره اونو به یاد

این رسم این زمونست

چه بی وفا است

چه بی وفا است

حالا من به یاد اون عاشق تنها

هی میزنم گیتار

هی میزنم گیتار

I re-open no one
I re-open the lonely

I re-open story
My true story

I Khyalt persists
That this is not a dream


I love re-open
I re-open guitar
The open داره Myznh
With Kmvnchh and opaque

I tired re-open
My heart breaks with
I followed Mygrdh
I love looking for old

I re-open alley
My Alley of Love
Who lost Mshvqsh
Alley, the old you

I love re-open
I loved re-open
Open again and Ndydn
Find دلتنگی lover

Retrieved open again and
But Ono Ndydn
Your alley at night,
Dave and see the shadows

I re-open the war and
I re-open man
I Stone Alley
With color Dmay

Again open to anyone
Be lonely again
To lover
Again to be in

Wound again eating enemies of hatred
Shqsh Nbashzh to the sin I
I love to keep clean
I was in love again soil

Now I remember lover does Ono
This tradition this Zmvnst
What is untrue
What is untrue

Now I remember I only love
Hee'll guitar
Hee'll guitar

بیا بیا کنار من




بیا بیا کنار من که دل من تنگ برایت

برای اون خنده تو ، برای اون مهر چشات

بیا بیا کنار من نور مهتابو می خوام

برای اون گریه تو نور مهتابو می خوام


بیا فضای برفی

تو دل من نمونه

بیا برای با تو بودن

دلم شده دیوونه


دلم چه بی قراره

دلهره ی تو داره

نکنه که باز دوباره

گذر کنی ستاره


دوباره تنها بودم و تو رو تو خواب می دیدم

دوباره توی آسمون به کهکشون می دیدم

تو بودی اون ستاره منم بودم اون سهاب

تو بودی اون قاصدک منم بودم اون هوا


دلم چه بی قراره سر می خوره تو جاده

بریا با تو بودن دل میگیره بهونه

گلای سرخ تو دستم

کنار تو نشستم


قلبم داره میزنه برای گفتن عشق

اما دستم می لرزه

گل و میذاره میره


دوباره باز یه جاده

دوباره باز یه تنها

که داره باز میزنه زیر گریه تنها


گریه ی من این دفعه برای تنهایی نیست

برای خوشحالی عشقی که اون رو گریست

حالا روی یه نیمکت

دو خنده ی بی کلام

دو گل سرخ یه عشق

از ما مونده به جا

گریه نکن




گریه نکن که اشک تو برای من سودی نداشت

اون همه تزویر و ریا برای من راهی نذاشت

گریه نکن که حرف تو برای من یه خواب بود

اون همه حرف های قشنگ تمومشون دروغ بود


گریه نکن ، که دست تو گرمی دستامو نخواست

اون همه دستای قشنگ برای تو گرما نداشت

گریه نکن که قلب تو برای من نمی تپید

تیک تیک اون همه صدا برای دیگری تپید

گریه نکن که شونه هات برای من جایی نداشت

اون همه گرمای تنت برای من گرما نداشت


گریه نکن که اشکامو دستای تو پاک نکرد

اون همه دلتنگی ها رو صدای تو خواب نکرد

گریه نکن که عشقت تو برای من تموم بود

اون همه عشق های قشنگ برای دیگرون بود

نقطه



تها یک نقطه مانده بود
تنها سر خط یک نقطه روی دل
تنها نقطه ی نور در آسمان
نقطه ، آخ که چه قدر دوست داشت حرف باشد
همیشه می پرسید چرا تمام کننده حرف هاست و اغاز کننده نیست
و اینکه جرم های حرف های دل شکسته
حرف های دروغ خداحافظی های ناخواسته
سلام های ناشی از هیجان
تمامش به گردن او بود
چرا حرف ها ، در خیال خود او را به گونه ای دیگر می پندارند ؟!
به خودم گفتم : « شاید انسان یک نقطه باشد »
و در خیال آینه ای به خود گفتم : آیا تو یک انسانی ؟!!

صدای ناقوس تنهایی



















بسترم صدای ناقوس تنهایی را مثال شیپورهای خالی صدف ، با صدای امواج اب است

هنوز هم صدای آب از شرشر ناودان ، از قطرات خیس باران

هنوز هم غربت صدای من از آن طرف پنجره ی خیس پیداست

بستر تنهایی من پر از خالی و بی صداست

آفتاب من بتاب که سرمای گل از گلبرگ پیچیده اش پیداست

افتاب را خیس ، گرم دیده ام ، گویا از شرم خجالت اینکه

آفتاب برای من نیست

هنوز هم غربت صدای من از آن طرف پنجره ی خیس پیداست

دیگر عکس ناپیدای من در شکرهای فنجان خالی حل شده است

هنوز عکس من شناور در رویاهای پر ز خالی احساس تنهائیست

گلبرگ تنهاییم خیس شده است

هنوز هم صدای غربت و عکس تنهایی من

باران را به گلبرگ می نشاند

تنهایی من صدایت را به ناقوس کلیسا از شیپورهای خالی صدف

همچنان از قطرات خیس باران می شنوم

ت َ ق ..ت َ ق ..تتق..

















ت َ ق ..ت َ ق ..

پرنده .. دانه ... پلکان آهنی

تََق ....تَ ق

تَق ..

می خورد باران به شیشه


تَق ..تَ ق ... ت َق

میرود نوک خودکار در جان میز

ت َ ق ..

ریز سنگ کوچک ... در روح شیشه ی خُرد

خواب سرباز ... نامه ی شبانه ی دلتنگی


تَق ..تَق ..

صدای پلکان آهنی ... عبور یک جفت پوتین

تَق .. تَق

قنداق تفنگ به پهلوی سرباز

برخیز ... برخیز ..


برخاستن از قیامت رنگِ چشمانی سیاه

تَ ق ..

ایستادن سرباز ..


سیلی بر صورت خسته ی تنهایی

سکوت شب .. تنهایی

سرباز ...

ت َق .. تَق .. تَق..

صدای گام های تنهایی ... اندیشه سرباز

ت َ ق ..

سکوتی بی انتهای شب .. گام های بی صدا


صبح ..آسمانِ مه آلود ..

ت َ ق ..ت َ ق ..

پرنده .. بی دانه ؟! ... پلکان آهنی


تَق .. تَق ..تَق .. تَق

صدای پلکان آهنی ... عبور چندین جفت پوتین

تَ ق ..

برخورد در به دیوار ... صدای شیشه های شکسته

ازد

حام سربازان ...

پوکه ی خالی بر زمین ..

جسمی خسته در خواب ...

رویایی شناور در باد ...


کجاست صدای سیلی ای ،که در خواب بود ؟!

تَق..تَق .. تَتق ...تتق ..

رگباری از گلوله ها به آسمان ... یادواره ی تنهایی


چشمان خیس سربازان

تَ ق ..ت َ ق

اشک آسمان ، خیس بارید

ناودان شُر شُر بارید