۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

این روزها هر که را می بینم یک ای کاش دارد!...



کاش چشمانم را که می بستم و باز می کردم
صدای تنفس عمیقی از حرم یک گرمای نفس می شنیدم
کاش در تکاپوهای ضربه ضربه های قلبم
لمس یک بوسه را از عمق جان می چشیدم
کاش هایی در فراق سوی جان می آید و ما منتظر کاش های بعدی
افسوس...
کاش نی لبک چوبی من صدایی می نواخت
و صدایش در قلب طنین انداز بود
زندگیمان ای دوست پر از حرم نفس های عمیق است
که گاه سردی اش را به جای گرمی اش به جان می خریم
و یا گرمایی باشد که به سردی بگراید
افسوس...در هر دو گونه ای کاش، بر زبان نیاوریم که چه افسوس
ای کاش تنهاییمان را بالی بود و
هنگامی که بال گرفتیم، باد زمین مان نزند!
این روزها هر که را می بینم یک ای کاش دارد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر