۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

دکلمه حقیقت انسان




دکلمه : 6 مگابایت"(پیشنهاد دانلود)

دکلمه سرا: مصطفی هیچکس

نویسنده: گمنام


حقیقت انسان به آنچه اظهار میکند نیست
بلکه حقیقت او نهفته در آن چیزی است
که از اظهار آن عاجز است

بنابراین اگر خواستی او را بشناسی
و به گفته هایش
بلکه ناگفته هایش گوش فرابسپاری

در زمین عشقی نیست که زمینت نزند
آسمان را دریاب

چقدر حقیرند مردمانی که نه جرأت دوست داشتن دارند
نه اراده دوست نداشتن
نه لیاقت دوست داشته شدن
و نه متانت دوست داشته نشدن
با این حال مدام شعر عاشقانه می خوانند

خسته ام
خیلی خسته ام
انگار خستگی این چند وقت یهویی می خواد
از تمامی سلول های بدنم بزند بیرون و بتراکندم
انگار فروخورده هایم بغضی شده اند
که حالا می خواهند بیرون بریزند

انگار می خواهم فرار کنم
یا گم شوم در جهنم دره ای از لحظات گنگ و نامفهوم این زندگی
که گاه وادارت می کند ادامه دهی و ادامه دهی
که یکهو ببینی داری از بیخ کنده می شوی و هیچ چی ازت نمانده است

می خواهم همینی باشم که هستم بدون همه ملاحظه ها و تعارفات و تشریفات و توقعات
همیشه ازین ترسیده ام که از این فرصت کمی که برای زندگی در اختیار هست به خوبی استفاده نکنم

مگر من چقدر زندگی میکنم که همه اش به آزمون و خطا طی شود
چقدر زمان زود می گذرد طوری که بعضی وقت ها نمی توانم برگردم و به عقب نگاه کنم
سرگیجه ام میگیرد
یعنی
آدم می تواند به همه ی چیزهایی که دلش می خواهد برسد؟

طفلک این دل بیچاره ی من
چقدر اما و اگر و ای کاش در خودش دارد.
دل من مثال کودکی است که برای بستنی بی قراری می کند
برای خواسته هایش پا می کوبد
اما من چه دارم بگویم؟

امید داشته باش؟ یعنی خدا امید را برای چه آفرید؟
این روزها خالی ام از همه چیز – حتی از امید
آن قدر ناآرام و خسته ام که اصلاً قدرت فکر کردن ندارم
گاهی اوقات فکر میکنم که تصمیمم را گرفته ام
اما یک اتفاقی میافتد که در دلم شکی می اندازد

دودلی مثل خوره می افتد به جانم
نکند من دارم اشتباه می کنم؟
حالم اصلاً خوش نیست
شبیه حس پژمردن
دچار شک و بی رنگی

چه اشتباه بزرگی میکنند کسانی که فکر میکنند می شود تغییر کرد
حساسیت های زندگی یک آدم هیچوقت عوض نمی شود
همیشه می ماند
ممکن است کمرنگ شود اما از بین نمی رود

به قول صادق هدایت در زندگی زخم هایی وجود دارند انسان که
که روح انسان را می خورند
فلسف جالبی دارد این حرف
امشب پر از فلسفه ام
اما خالی از فکر
من آرامم تو تنهایی
حقیقت دارد دلتنگیم
چه عمیق بود تنهاییم امشب

خدایا برایم پیامبری بفرست تا به خودم ایمان بیاورم
من به سیبی خوشنودم
اگر روزی عقل را بخرند و بفروشند
ما همه به خیال اینکه زیادی داریم فروشنده خواهیم بود

دیگر برای اینکه گریه نکنم هیچ بهانه ای ندارم
گریه گاهی رمز تدبیر اشتباهات است

کاش چمدان عشقمان را آنقدر سنگین نمی بستیم
که وسط راه آنرا به زمین بیندازیم و راه را بدون آن ادامه دهیم

اینروزها با هرکه دوست می شویم
احساس میکنیم آنقدر دوست بوده ایم که دیگر وقت خیانت است
و شاید هم قیمت وفا گرانتر از آن است که
دوست داشتنی ترین بهانه ی زندگیمان از عهده اش برآید

نمی دانم آدم هستم و یا حوا
ای کاش انسان باشم در این وانفسای دنیا

دکلمه یادمان باشد



یادمان باشد از امروز جفایی نکنیم
گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم
خود بتازیم به هر درد که از دوست رسد
بهر بهبود ولی فکر دوایی نکنیم
جای پرداخت به خود بر دگران اندیشیم
شکوه از غیر خطا هست،خطایی نکنیم
یاور خویش بدانیم خدایاران را
جز به یاران خدا دوست وفایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
گر که دلتنگ از این فصل غریبانه شدیم
تا بهاران نرسیده ست هوایی نکنیم
گله هرگز نبود شیوه ی دلسوختگان
با غم خویش بسازیم و شفایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
و به هنگام نیایش سر سجاده ی عشق
جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
مهربانی صفت بارز عشاق خداست
یادمان باشد از این کار ابایی نکنیم
شعر: هوروش نوابی

دکلمه: مصطفی هیچکس
دانلود دکلمه
:

حذف شد


دکلمه من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم




دکلمه سرا:مصطفی هیچکس

شعر:ناشناس
دانلود:


----------------------------------------------------------
بدینوسیله
من رسماً از بزرگسالی استعفا میدهم
و مسئولیت های یک کودک 8 ساله را قبول می کنم

می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم
و فکر کنم
که انجا یک رستوران 5 ستاره است

می خواهم فکر کنم
شکلات از پول بهتر است
چون می توانم آن را بخورم

می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم
با دوستانم بستنی بخورم
می خواهم درون یک چاله آب بزای کنم
و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم

می خواهم به گذشته برگردم
وقتی همه چیز ساده بود
وقتی داشتم رنگ ها را
جدول ضرب را
و شعرهای کودکانه را
یاد می گرفتم
وقتی نمی دانستم
چه چیزهایی نمی دانم و
هیچ اهمیتی هم نمی دادم

می خواهم فکر کنم
دنیا چقدر زیاست
و
همه راستگو
و خوب هستند

می خواهم که ایمان داشته باشم
که هر چیزی ممکن است
و
می خواهم
که از پیچیدگی های دنیا بی خبر باشم

می خواهم که دوباره
به همان زندگی ساده خود برگردم

نمی خواهم
زندگی من
پر شود از کوهی از مدارک اداری
خبرهای ناراحت کننده
صورتحساب
جریمه و ...

می خواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم
به یک کلمه محبت آمیز
به عدالت
به صلح
به فرشتگان
به باران
و به ...

این دسته چک من
کلید ماشین
کارت اعتباری
و بقیه مدارک

مال شما

من رسما
از بزرگسالی استعفا می دهم

دکلمه گره کور




دکلمه سرا: مصطفی هیچکس
شعر: ...
حجم : 3.7 مگابایت
دانلود:


كلاف سرنوشت من سردرگم هميشه
طلسم كور اين گره يه لحظه وا نميشه
طناب سرنوشت من تنها پل عبور
اما به بيراهه ميره با گرهي كه كور

ديروز مسير قصه هام يه جاده بود به خورشيد
امروز به بيراهه شده ، به شوره زار ترديد
از بود و از نبودم ، دل كندم و بريدم
تا نيمه جون و خسته به اين گره رسيدم
به من كمك كن اي عشق اين گره رو وا كنم
به قيمت سقوطم ، راهمو پيدا كنم

كلاف سرنوشت من سردرگم هميشه
طلسم كور اين گره يه لحظه وا نميشه
طناب سرنوشت من تنها پل عبور
اما به بيراهه ميره با گرهي كه كور

نه پشت سر راهي دارم ، نه راهي پيش رومه
اينجا نه آغاز بلاست ، نه راه من تمومه
ببين كه جون ندارم ، هميشه در تلاشم
نذار تو اين بيراهه ، هستي مو من ببازم

به من كمك كن اي عشق اين گره رو وا كنم
به قيمت سقوطم ، راهمو پيدا كنم

دکلمه زیر هق هق بارون


حجم دکلمه : 2.4 مگابایت
دکلمه سرا: مصطفی هیچکس(م.خ)
سال : 2010
لینک دانلود: (دانلود پیشنهاد می شود)


زیر این هق هق بارون، یه نفر دلش شکسته
یه نفر شبیه بارون، سرد و بیقرار و خسته
یه نفر که چشم خیسش پره از جاده و عابر
یه نفر مثل پرنده که دلش تو آسمونه
اما پرهاشو شکستن، رو زمین باید بمونه

رو زمین باید بمونه ، بمونه تا بینهایت
تا یه روزی اون مسافر بیاد و تموم شه غربت
آره اون مسافری که از میون پیچ و خم ها
میاد و می شکنه یک شب قفل نفرینی غم را
من همون اسیر غربت، من همون پرنده بودم
تو همون مسافری که شعر چشماشو سرودم
قطب من، مسافر من! بسه قصه صبوری تو بیا تا این پرنده نمیره از غم دوری

دکلمه این دیوانگی است


دکلمه سرا: مصطفی هیچکس(م.خ)

حجم دکلمه: 1.8 مگابایت
دانلود:


این دیوانگست ...


که از همه ی گلهای رز تنها به خاطر این که خار یکی از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشیم .

این دیوانگیست ...
که همه ی رویا های خود را تنها به خاطر اینکه یکی از انها به حقیقت نپیوسته است رها کنیم.

این دیوانگیست ...
که امیدخود را به همه چیز از دست بدهیم ،به خاطر اینکه در زندگی با شکست مواجه شده ایم.

این دیوانگیست ...
که از تلاش و کوشش دست بکشیم به خاطر اینکه یکی از کارهایمان بی نتیجه مانده است.

این دیوانگیست...
که همه دستهایی را که برای دوستی به سویمان دراز می شوند را به خاطر اینکه یکی از دوستانمان رابطه مان را زیر پا گذاشته است رد کنیم.
این دیوانگست

که هیچ عشقی را باور نکنیم ، به خاطر اینکه در یکی از انها به ما خیانت شده است ...

این دیوانگیست ...
که همه ی شانس هارا لگد مال کنیم به خاطر اینکه در یکی از تلاشهایمان نا کام مانده ایم ..

این دیوانگیست ...
به امید اینکه در مسیر خود هرگز دچاراین دیوانگی ها نشویم...

دکلمه از اینگونه مردن


دانلود دکلمه - 1.4 مگابایت

کلیک کنید

می خواهم خواب اقاقیا ها را بمیرم.

خیالگونه،

در نسیمی کوتاه

که به تردید می گذرد

خواب اقاقیاها را

بمیرم.

می خواهم نفس سنگین اطلسی ها را پرواز گیرم.

در باغچه های تابستان،

خیس و گرم

به نخستین ساعت عصر

نفس اطلسی ها را

پرواز گیرم.

حتی اگر

زنبق ِ کبود ِ کارد

بر سینه ام

گل دهد

می خواهم خواب اقاقیا را بمیرم

در آخرین فرصت گل،

و عبور سنگین اطلسی ها باشم

بر تالار ارسی

در ساعت هفت عصر